خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس
مترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن. معنی انگلیسی: break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to shatter, to crush, to grind, to change (as money), to suppress. لغت نامه دهخدا. فرهنگ فارسی. فرهنگ معین. واژه نامه
خرد - معنی در دیکشنری آبادیس
خرد - معنی در دیکشنری آبادیس. مترادف خرد. متضاد خرد. معنی انگلیسی. little, small, young, minute, petty, diminutive, wisdom, intellect, brainpower, broken, common sense, micro-, mind, odd,
معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین
خرد کردن. 0. اطلاعات بیشتر واژه. مترادف. 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن. انگلیسی. grind, minify, squelch, smash, abate, chop, pestle, demolish, disintegrate, exterminate,
معنی خرد کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ...
معنی خرد کردن در دهخدا, معنی خرد کردن در فرهنگ معین, خرد کردن در حل جدول, مترادف و متضاد خرد کردن
معنی خرد واژهیاب
لغتنامه دهخدا. خرد. [ خ َ ] (اِ) گل سیاه لزج و چسبنده باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). گل که بتازیش طین خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). خَره . (صحاح الفرس ) . گِل سیاه ته حوض و ته جوی آب . (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) : آن
معنی خرد لغتنامه دهخدا
معنی واژهٔ خرد در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب.
معنی خرد - فرهنگ فارسی معین
درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد. كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم. انگلیسی. wisdom, reason, intellect, intelligence, mind, understanding, brain, nous,
معنی خرد لغت نامه دهخدا پارسی ویکی
مانند: بهمن آباد و مزینان دوشهرک خُرد (تنها) در راه ری می باشند و کشت و بر در آنها بسیار است. (حدودالعالم ص. 89) زیرا پسوند «ک» نشان کوچکی است؛ پس وقتی گفته شهرک، یعنی شهر کوچک و دیگر نیازی به آوردن واژه خرد نبود.
معنی خرده لغتنامه دهخدا واژهیاب
این حرف خرده ای است گران ، خرد مشمرش . خاقانی . قصب بر رخ که گر گوشم نهانست بناگوشم بخرده در میانست . نظامی . ما بدین خرده سر فروناریم ما ز تو بیش از این طمع داریم . ؟ (از فرهنگ جهانگیری ).
معنی کوچک کردن لغتنامه دهخدا
لغتنامه دهخدا. کوچک کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دی دَ ] (مص مرکب ) خرد کردن .تصغیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوچک و کوچک شدن شود. مورد توهین و تحقیر قرار دادن . خفیف و حقیر کردن . رجوع به کوچک ...
دیکشنری آنلاین آبادیس - Abadis Dictionary
دیکشنری دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل ...
معنی ناچیز کردن لغتنامه دهخدا
معنی واژهٔ ناچیز کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب فرهنگها:: لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی معین:: فرهنگ فارسی عمید:: واژگان مترادف و متضاد:: واژههای مصوّب فرهنگستان
خرد به انگلیسی - معنی در دیکشنری آبادیس
دو تا" خرد" داریم که بە دو طور تلفظ میشود. خورد: در زبان کردی معنی به: ورد، بچوک، که م. خیره د:در زبان کردی به معنی: ئاوه ز، ژیری، هۆش، دانایی. درتکمیل نوشته آقای کشاورز لازم به گفتن است که. درکلمه ...
معنی له کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ...
لغت نامه دهخدا. له کردن. [ل ِه ْ ک َ دَ] (مص مرکب) خُرد و نرم سائیدن چنانکه گوشت را در هاون. - دک و پوزش را له کردن، خرد وخاکشی ساختن. - له و لورده کردن، خرد و خاکشی کردن.
معنی کردن لغتنامه دهخدا واژهیاب
لغتنامه دهخدا. کردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ساختن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درست کردن . ساختن . ترتیب دادن : و [ به صقلاب ] انگور نیست ولکن انگبین سخت بسیار است نبید و آنچه بدو ماند ازانگبین کنند و ...
معنی خورد کردن - لغتنامه دهخدا
معنی. خورد کردن. پخش صوت. معنی خورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه . این عمل آن ...
معنی خرد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ...
فرهنگ و خرد دارد و نونده. یوسف عروضی. اندر میزد با خرد و دانش وَاندر نبرد با هنر بازو. فرخی. خرد باشد که خوب و زشت داند چو مهر آید خرد در دل نماند. (ویس و رامین). خرد را می ببندد چشم را خواب
معنی آموزش لغتنامه دهخدا واژهیاب
لغتنامه دهخدا. آموزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از آموختن . عمل آموختن . تعلیم : هر کس که آموزش روزگار او را نرم و دانا نکند هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود. (منسوب به ...
معنی دل لغت نامه دهخدا پارسی ویکی
معنی واژه دل در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی پارسی ویکی ورود ایجاد حساب کاربری صفحه نخست درباره پارسی ویکی ... حفظ ظاهر کردن . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : دل نگه دارید ای بی حاصلان در ...
معنی خورد کردن لغت نامه دهخدا پارسی ویکی
معنی واژه خورد کردن در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی خورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه .
دیکشنری فارسی به فارسی
فرهنگ لغت فارسی فرهنگ واژگان، فرهنگ لغت، واژه نامه، لغت نامه، فرهنگ یا فرهنگنامه کتابی است که در آن معانی واژه های یک زبان معین با توضیحات مربوط به ریشه شان، تلفظ شان، یا اطلاعات دیگر مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبای ...
معنی درنگ کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ...
التکاک، درنگ کردن در حجت. امداد؛ درنگ کردن از اجل معین. تدأدؤ؛ درنگ کردن خبر در رسیدن. تعجیل، درنگ نکردن. تفارط؛ درنگ کردن چیزی از وقت خود چندانکه به خواهنده نرسد. تلبیث، درنگ کردن فرمودن.
معنی خرد لغت نامه دهخدا پارسی ویکی
مانند: بهمن آباد و مزینان دوشهرک خُرد (تنها) در راه ری می باشند و کشت و بر در آنها بسیار است. (حدودالعالم ص. 89) زیرا پسوند «ک» نشان کوچکی است؛ پس وقتی گفته شهرک، یعنی شهر کوچک و دیگر نیازی به آوردن واژه خرد نبود.
دیکشنری آنلاین آبادیس - Abadis Dictionary
دیکشنری دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل ...
روش ایجاد دیکشنری سفارشی در نرم افزار ورد + حذف ...
نحوه افزودن کلمات به فرهنگ لغت مایکروسافت ورد سفارشی. پس از ایجاد فایل برای فرهنگ لغت سفارشی خود، مرحله بعدی افزودن کلمات به آن است. در اینجا نحوه انجام این کار آمده است. مرحله 1: روی دکمه Start ...
معنی خرد لغت نامه دهخدا پارسی ویکی
معنی واژه خرد در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی پارسی ویکی ورود ایجاد حساب کاربری صفحه نخست درباره پارسی ویکی ... خرد باید از مرد فرهنگ و هنگ نه پوشیدن جامه و بوی و رنگ . اسدی . خرد بیخ او بود و ...
قیمه - معنی در دیکشنری آبادیس
در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید دیکشنری مترجم بپرس قیمه /qeyme/ برابر پارسی: گوشت ریزه ... فرنگی هم به آن اضافه کنند و یا اگر خواهند سیب زمینی را پس از خلال یا خرد کردن سرخ کرده ...